ای شده نالان زغم و رنج خویش چند نداری خبر از گنج خوبش!! گنج تو باشد دل آگاه تو گوهر تو اشک سحرگاه تو مایه امید مدان غیر را کعبه حاجات مخوان دیر را غیر ..زدلخواه تو آگاه نیست ز آنکه دلی را بدلی راه نیست خواهش مرهم زدل ریش کن هرچه طلب می کنی از خویش کن...
چند نداری خبر از گنج خوبش!!
گنج تو باشد دل آگاه تو
گوهر تو اشک سحرگاه تو
مایه امید مدان غیر را
کعبه حاجات مخوان دیر را
غیر ..زدلخواه تو آگاه نیست
ز آنکه دلی را بدلی راه نیست
خواهش مرهم زدل ریش کن
هرچه طلب می کنی از خویش کن...